جوان آنلاین: استاد قاسم تبریزی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران است که سالها در محضر بزرگانی، چون علامه محمدتقی جعفری و آیتالله حاج آقا مجتبی تهرانی آموخته است. وی فعالیتهایمبارزاتی و سیاسی را از اواسط دهه ۱۳۴۰ ش و با عضویت در «انجمن کاوشهای دینی و علمی»، در زادگاهش شهر دماوند آغاز کرد. با شروع دهه ۱۳۵۰ ش و با حضور در مؤسسات انتشاراتی و تحقیقاتی مانند مؤسسه «بعثت» و «کانون نشر و پژوهشهای اسلامی»، در حوزه فرهنگ به فعالیت پرداخت. تبریزی در این دوره با بزرگانی از جمله شهیدبهشتی، شهید باهنر، فخرالدین حجازی و مرتضی عظیمی مرتبط بود و خاطرات بسیاری از این شخصیتها را در یاد دارد. وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی با حضور در نهادهایی، چون بخش فرهنگی شورای انقلاب اسلامی، حزب جمهوری اسلامی و دفتر سیاسی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، به فعالیت خود ادامه داد. با این همه میتوان نقطه برجسته زندگی ایشان را در نقشآفرینی جهت چاپ کتب تاریخی مربوط به دوران پهلوی دوم و به عنوان سندشناس این آثار دانست. آنچه پیش روی دارید، گفتوگویی با این پژوهشگر تاریخ معاصر و در خصوص وضعیت انتشار کتب اسلامی در دوران قبل از پیروزی انقلاب اسلامی است. امید آنکه تاریخ پژوهان و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
در آغاز این گفت و شنود، در باب ساختار انتشارات بعثت و فعالیتهای آن در دوران پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، توضیحاتی ارائه کنید؟
بنده از سال ۱۳۵۰ ش، تا اواخر ۵۴ یا اوایل ۵۵، در انتشارات بعثت بودم. این دوره مصادف با اوج فشار و قدرت ساواک بود و مؤسسه بعثت، به سه دلیل تحت نظر ساواک قرار داشت: اول، اینکه مدیر مؤسسه فردی خطیب و انقلابی به نام «فخرالدین حجازی» بود. اگر چه ساواک اجازه نداد، تا پروانه انتشارات به نام او باشد. دوم، حضور جوانان از طیفهای مختلف از جمله دانشجویان و طلاب، یا بعضی شخصیتها مانند: شهید آیتالله بهشتی، دکتر علی شریعتی و دکتر کاظم سامی در انتشارات بعثت بود. سوم، پخش کتاب، اعلامیه و نوارهای سخنرانی بود. البته ما اعلامیهها را در بیرون از مؤسسه به افراد میدادیم. کتابهای ممنوعه مانند آثار آیتالله سیدمحمود طالقانی و کتاب «مناظره دکتر و پیر» نوشته شهید حجتالاسلام سیدعبدالکریم هاشمینژاد را به مؤسسه میآوردیم و روی آنها کتابهای دیگر میگذاشتیم. یک روز هفت، هشت مأمور ساواک، به انتشارات آمدند. من بلافاصله چند کتاب را روی اینگونه کتابها گذاشتم. آنها فکر کردند که ما کتب ممنوعه را در زیر میز پنهان میکنیم و چند کتاب برداشتند و رفتند. به هرحال آنچه در موسسه اسلامی بعثت جذابیت داشت، یکی شخصیت آقای فخرالدین حجازی بود که به خاطر او، حتی گاهی دانشجویان از شهرستانها میآمدند و دوم خود انتشارات بعثت که کتابهای تقریباً به روز اسلامی را منتشر میکرد. مرحوم آیتالله العظمی سیدمحمدهادی میلانی، سرمایه اولیه تأسیس این انتشارات را داده بود.
در آن مقطع، بیشتر چه شخصیتهایی با انتشارات بعثت همکاری میکردند؟
مرحوم آقای سیدهادی خسروشاهی که خودش از بانیان انتشارات بعثت بود و کتابهای زیادی از اساتید حوزه علمیه قم، از جمله آثار آیتالله ناصر مکارم شیرازی و آیتالله جعفر سبحانی را در آنجا منتشر کرد. به خاطر دارم، ایشان کتاب روزنامه «عروهالوثقی» سیدجمال اسدآبادی، «اسلام و هیئت» سیدهبهالدین شهرستانی، «خدا از دیدگاه قرآن» شهید آیتالله بهشتی و «از ژرفای نماز» مقام معظم رهبری را هم، در انتشارات بعثت چاپ کرد. شهید بهشتی، یک بار به انتشارات بعثت آمدند. همینطور آیتالله خامنهای گاهی که از مشهد به تهران میآمدند، سری به انتشارات بعثت میزدند. آیتالله سیدابوالفضل موسوی زنجانی در انتشارات، عضو هیئت علمی بررسی کتابها بودند. کتابهای آقای عبدالکریم بیآزار شیرازی هم، در فاصله سالهای ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۴ در بعثت چاپ شدند. همچنین مرحوم آقای علی حجتی کرمانی و سیدابوالفتح دعوتی هم، به انتشارات بعثت میآمدند. یادم است شبی آقای حجتی و دکتر شریعتی درباره معراجنامه ابوعلیسینا با هم بحث میکردند که بسیار جالب بود. مرحوم آقای علی دوانی هم، انتشار برخی از آثارش را به انتشارات بعثت سپرده بود و با خود آقای حجازی هم، رفاقت دیرینه داشت. مهندس مهدی بازرگان، استاد محمدتقی شریعتی و استاد سیدغلامرضا سعیدی هم، با انتشارات بعثت همکاری داشتند. در مجموع انتشارات بعثت توانسته بود، توجه بسیاری از علما و مبارزان را به خود جلب و از همکاری آنها استفاده کند. در همین دوره هم بود که آثاری مانند: «اسرار عقب ماندگی شرق» نوشته آیتالله ناصر مکارم شیرازی، «منشور جهانی اسلام» نوشته سیدغلامرضا سعیدی، مولوی و جهانبینیها از علامه محمدتقی جعفری و «پیامبر و قرآن»، «نقش پیامبران در تمدن انسان» و «چهار بنیان» از فخرالدین حجازی، در انتشارات بعثت به چاپ رسید.
ساواک در انتشارات بعثت، به چه شکل فعالیت مرتبطان را تحت نظر داشت؟ و برای مقابله با آن، چه تدابیری را اندیشیده بودید؟
یک سرهنگ که از عناصر وابسته به ساواک بود، به عنوان مأمور به دفتر مؤسسه میآمد. خصوصاً روزهای شنبه، دوشنبه و چهارشنبه که آقای فخرالدین حجازی هم در آنجا حضور داشتند. همه میدانستیم که این فرد، مأمور ساواک است. او به دنبال این بود که چه کسانی به آنجا رفت و آمد میکنند. گاهی افرادی به مؤسسه میآمدند که متوجه ماهیت او نبودند و میخواستند درباره مسائل سیاسی صحبت کنند. من به او میگفتم: «جناب سرهنگ چایی میل دارید؟» یعنی مواظب باشید، سرهنگ اینجا نشسته است! از سوی دیگر ساواک به شدت مؤسسه را تحت نظر داشت که گزارشهای آن از شنود تلفن مؤسسه، این مسئله را نشان میدهد. در آن سالها یکی از دوستان انقلابی و مبارز، کتاب «ولایت فقیه» ِ امام خمینی را به مؤسسه میآورد. اتفاقاً یک بار ایشان زنگ زده بود که من بعدها در اسناد ساواک گزارش آن را دیدم. او در آن تماس به من گفت: «چند تا دوزاری داری؟ من میخواهم تلفن بزنم؟»، گفتم: «بله داریم!.» ساواک به دنبال این بود که منظور او از دوزاری را بفهمد که خوشبختانه به نتیجهای نرسید.
چگونه برخی از کتابها بعد از دریافت مجوز چاپ از ساواک، در زمره کتابهای ممنوعه اعلام میشد؟ علت این امر چه بود؟
گاهی بعضی کتابها به دلیل عدم دقت بررسی، مجوز چاپ میگرفت و بعداً ساواک متوجه میشد که در صدور این مجوزها بیدقتی شده است. ما کتابی با عنوان «یهود از دیدگاه قرآن» را چاپ کردیم. این کتاب را دکتر علی منتظمی ترجمه کرد که آن موقع دانشجوی دانشگاه «عینالشمس مصر» بود و در حال حاضر، استاد دانشگاه مشهد است. حدود یک سال و هشت ماه، صدور مجوز چاپ کتاب طول کشید! پس از آن گفتند: «باید قسمتهایی از آن را حذف کنیم» و ما حذف کردیم. کتاب که آماده چاپ شد، تماس گرفتند و گفتند: «اوضاع خاورمیانه به دلیل جنگ مصر در صحرای سینا ناجور است، کتاب را منتشر نکنید!.» نمونه دیگر کتاب «حماسه فلسطین» ترجمه شعرهای محمود درویش بود که با مقدمه آقای فخرالدین حجازی چاپ کردیم. ساواک بعداً آن را نیز ممنوعه اعلام کرد. از این موارد داشتیم.
در آن دوره ناشران کتب اسلامی، با یکدیگر ارتباط داشتند؟
بله و ارتباطشان هم خوب بود. البته ما، سه دسته ناشر اسلامی داشتیم. یک دسته ناشران سنتی بودند که به مسائل سیاسی نمیپرداختند، ولی فعالیت شان خوب بود و کتابهایی مانند بحارالانوار را منتشر میکردند که پاسخگوی بخشی از نیاز جامعه بود. یک عده از ناشرین بین سنتی و روز بودند و چارچوب اسلامی داشتند. یک سری از ناشرین مانند شرکت سهامی انتشار - که در سال ۱۳۵۳ ش از سوی ساواک تعطیل شد- رویکرد سیاسی و مبارز داشتند. ناشران دیگری مانند: «کانون انتشار»، «مؤسسه ملی»، «انتشارات دارالفکر»، کتابفروشی «هجرت» و «دفتر نشر فرهنگ اسلامی»، در زمینه چاپ کتابهای مذهبی فعال بودند. قاسم نظیفی از ناشران مذهبی بود که در اوایل دهه چهل و در زمانی که بیست و یکسال بیشتر نداشت، انتشارات اسلامی را در بازار بینالحرمین راهاندازی کرد. چند سال بعد، کتابفروشی بسیار خوبی در ناصرخسرو دایر کرد و فعالیتدر عرصه نشر را با جدیت بیشتری دنبال نمود. انتشار کتاب «اقتصادنا»ی شهید آیتالله سیدمحمدباقر صدر، در آن زمان مورد توجه جامعه کتابخوان، به ویژه سیاسیون و افراد علاقهمند به مباحث ایدئولوژیک قرار گرفت. «شرح مثنوی» علامه جعفری نیز یکی دیگر از کتابهای شاخص این انتشارات بود.
یکی دیگر از ناشرین اسلامی، حجتالاسلام سیدعبدالحمید مولانا مؤسس انتشارات دارالفکر بود. او در کنار تحصیل و تدریس در حوزه علمیه قم، نشر و پخش کتاب را آغاز و بیش از بیست سال، آثاری در قلمرو فرهنگ اسلامی و سیاست چاپ کرد. هنگامی که در مؤسسه بعثت مشغول کار بودم، چندین بار به اتفاق آقای حجازی و برخی از دوستان به دیدار ایشان رفتیم. او از وضع سیاسی، اوضاع حوزه، فعالیت طلاب، حساسیت ساواک و فشار بر روحانیون مدافع امام خمینی صحبت میکرد. انتشار کتب «ولایت فقیه»، «جهاد اکبر»، پخش اعلامیهها و همکاری با مرحوم آیتالله عبدالرحیم ربانی شیرازی، باعث دستگیری و تبعید ایشان در مرداد ۱۳۵۲ ش شد. از دیگر ناشران مسلمان، مرحوم مرتضی عظیمی زواره مؤسس و مدیر انتشارات آذر بود که از اواسط دهه چهل کار نشر و پخش کتب مذهبی را در میدان ۲۵ شهریور (۷ تیر فعلی) آغاز و اندکی بعد، دفتر خود را به روبهروی دانشگاه تهران منتقل نمود. او کتابهای ممنوعهای مانند: «ما چه میگوییم»، «غربزدگی»، «جهاد و شهادت» و «زن و آزادی» را به افراد مورد اعتماد میداد. او چند بار، از سوی ساواک دستگیر و زندانی شد. در سال ۱۳۵۲ ساواک وی را دستگیر و تحت شکنجه شدیدی قرار داد، اما عظیمی هیچ یک از دوستان، همراهان و همکاران خود را معرفی نکرد. اثرات شکنجه وضعیت روحی و جسمی وی را دچار مشکل نمود. او مدتی در بیمارستان بستری بود.
به تعطیلی شرکت سهامی انتشار از سوی ساواک اشاره کردید، علت این امر چه بود؟
شرکت سهامی انتشار در سال ۱۳۳۷ ش تأسیس شد که بیش از پانصد نفر از جمله آیتالله طالقانی، آیتالله مطهری، مهندس بازرگان، دکتر سحابی و آقای صدر واثقی، در زمره سهامداران آن بودند. میتوان گفت که در دوره ای، قویترین کتابهای مذهبی به لحاظ پاسخگویی به نسل جوان، از سوی این انتشارات منتشر میشد. این شرکت کار خود را از کتابهای چند صفحهای شروع کرد، تا به شرح مثنوی علامه جعفری در پانزده جلد رسید! ساواک برای جلوگیری از فعالیتهایش، آن را منحل کرد.
در آن دوره کتابهای مذهبی، از سوی ساواک بررسی میشد یا اداره نگارش؟
بررسی کتابها به عهده اداره نگارش بود که محل آن در کتابخانه ملی در خیابان سی تیر قرار داشت. در حدود سال ۱۳۵۴ ش، مکان آن به وزارت فرهنگ و هنر منتقل شد. در سالهای ۱۳۵۵ تا ۱۳۵۷ ش که در کانون نشر و پژوهشهای اسلامی حضور داشتم، کتابها را برای دریافت مجوز به وزارت فرهنگ و هنر میبردم.
ساواک اساسنامهای نداشت که ناشران را موظف کند تا براساس آن عمل کنند؟
سندی از ساواک وجود دارد که از سوی این سازمان و اداره نگارش تنظیم و مسئولیت هر کدام مشخص شده است، اما این دستورالعمل در اختیار ناشرین قرار نگرفت. در سال ۱۳۵۳ یا ۱۳۵۴ ش، ساواک یک جلسه با ناشران برگزار کرد و در آن، مواردی که باید در چاپ کتب در نظر بگیرند، به صورت شفاهی به آنها اعلام نمود. از جمله آنها این بود که خودتان باید مواظب مطالب کتاب باشید! نویسنده به صورت غیر مستقیم، مأمور سانسور میشد که هر چیزی را ننویسد. به عبارت دیگر ناشر خود متولی سانسور میشد که حساسیت ساواک را بالا نبرد! اداره نگارش کتابها را برای دادن مجوز چاپ میدید، اما خود ساواک هم در اداره نگارش مأمور داشت. افرادی مانند فریدون آدمیت و عنایتالله رضا، مأمور بررسی بودند. زمانی که در کانون نشر و پژوهشهای اسلامی بودم، کتاب «نقد متد دیالکتیک» نوشته حجتالاسلام علی حجتی کرمانی را برای گرفتن مجوز به اداره نگارش دادم. اداره نگارش اعلام کرد، این کتاب مضمون کمونیستی دارد و اجازه چاپ نمیدهیم! آقای حجتی به اداره نگارش رفت و گفت: «من آخوند هستم و کمونیستی نمینویسم»، اما حرف او را نپذیرفتند. وی با اصرار از آنها خواست، تا با فردی که کتاب را بررسی کرده، صحبت کند. آن فرد، عنایتالله رضا بود. با او گفتگو کرد و توانست او را مجاب کند و مجوز چاپ کتاب را از نامبرده بگیرد.
دستگاه ممیزی ساواک، بیشتر روی چه موضوعاتی حساسیت نشان میداد؟
موضوعاتی مانند یهود، اسرائیل، فلسطین، شاه، سلطان، فرمانروا و هر چیزی که تعرض به دیکتاتوری محسوب میشد، برای ساواک مسئله بود. همچنین مسائلی از قبیل: جنگ ویتنام، جنایات امریکا و استعمار و امپریالیسم جهانی، جزو خطوط قرمز ساواک بود. آوردن اسم برخی از شخصیتهای مبارز مانند: امام خمینی، آیتالله طالقانی، مهندس بازرگان، شهید هاشمینژاد، آقای هاشمی رفسنجانی و...، در کتابها ممنوع بود. اینکه برخی کتب و نوشتهها با سانسور ساواک مواجه شود، از مسائل پیش پا افتاده بود. برای نمونه شهید آیتالله بهشتی کتابی در مورد نماز در آلمان نوشت که در آن گفته بود: «مسلمان در برابر یک حاکم دیکتاتور خاشع نیست.» این کتاب را ممنوعه اعلام کردند! کتاب دیگری آقای مصطفی زمانی در مورد نماز نوشتند که به دلیل تعارض با شاه، مجوز چاپ به آن ندادند. اینگونه امور، مکرراً اتفاق افتاد.
ساواک با افرادی که به جرم نشر کتابهای ممنوعه دستگیر شده بودند، چه برخوردی داشت؟
برخورد ساواک در مواجه با این افراد، متفاوت بود. برای نمونه و همانطور که اشاره کردم، آقای عظیمی صاحب انتشارات آذر را در سال ۱۳۵۲ دستگیر و آنقدر زدند که اثرات شکنجه وضعیت روحی و جسمی، وی را دچار مشکل کرد و مدتی در بیمارستان بستری بود. بعد از مدتی هم توان حرکتیاش را از دست داد و در دو سال پایان عمرش، فلج شد! آقای خلیلینیا را به اتهام تکثیر کتاب «ولایت فقیه» زندانی کردند و آقای مولانا را، چون روحانی بود، به شهر تفت یزد و فومن تبعید کردند. بعضی از اوقات هم مولف مشمول دستگیری و شکنجه قرار نمیگرفت، اما آثارش جمع آوری میشد. مثلاً اگر کتابی مانند «نهضت دو ماهه روحانیون» نوشته آقای علی دوانی چاپ میشد، به محض اطلاع، آنها را جمعآوری میکرد. در آن زمان برخی از ناشران کتبی را چاپ میکردند که ساواک میآمد و آنها را میبرد. هیچ کس هم جوابگو نبود که من این کتاب را میبرم تا چه کنم؟
کتابهایی که جمع میکردند، به چه سرنوشتی دچار میشد؟
امحاء میشد. چون بعدها که ساواک به دست بچههای سپاه افتاد، کتابی پیدا نکردند. حتی از کتابخانه امام خمینی حدود ۷ - ۸ هزار کتاب بردند که به جز کتاب «آداب الصلوه» که خطی بود، چیزی پیدا نشد.
کتب جلد سفید، به کدامین طیف از آثار اطلاق میشد؟
کتب ممنوعه مانند «ما چه میگوییم» و «اسلام و دیگران» نوشته سیدقطب یا «اسلام و غرب»، در زمره کتب جلد سفید قلمداد میشد. چون روی جلد این کتابها نام مولف و ناشر قید نمیشد، اصطلاحاً به آن جلدسفید میگفتند و مخفیانه هم پخش و رد و بدل میشدند.
در آن دوره، آیا ناشرانی هم بودند که بدون مجوز فعالیت کنند؟
بین سالهای ۵۵ تا ۵۷ تعدای از ناشران بدون مجوز وارد عرصه نشر شدند که در انتشار و توزیع کتابهای مذهبی نقش مؤثری داشتند، به گونهای که ساواک از دستگیری آنها عاجز مانده بود. زیرا برخی چاپخانهها، کتب را شبانه چاپ میکردند و حدود هجده کتابفروشی در خیابانهای آذربایجان، میدان امام حسین (ع)، ایرانمهر و ناصرخسرو در تهران، مسئول توزیع کتابها بودند. کوچه حاج نایب نیز مرکز اصلی توزیع این کتابها بود.
به عنوان آخرین سؤال، در مورد چگونگی ایجاد انتشارات «نهضت زنان مسلمان» توضیح دهید؟
بنده پس از پیروزی انقلاب اسلامی، تشکیلاتی به نام «نهضت زنان مسلمان» ایجاد کردم. در این مؤسسه حدود دویست عنوان کتاب چاپ و منتشر شد که آثار مهمی از برخی بانوان برجسته همچون بانو امین اصفهانی، مانند: معاد، اخلاق، مخزن اللئالی و پانزده جلد مخزن العرفان، از آن جمله است. کتابهای دیگری همچون: شرح دعای سحر، پرواز در ملکوت، آداب الصلاه از امام خمینی و آثار علامه جعفری از جمله تفسیر مثنوی و تفسیر نهجالبلاغه و آثار شیخ عبدالله نورانی با عنوان «متون اسلامی در ادبیات فارسی» را نیز منتشر کردیم. زمانی که کار شروع شد، با توجه به خلاء فرهنگیای که وجود داشت، استقبال خوبی از طرف سپاه، کمیتههای انقلاب اسلامی، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم وجهاد سازندگی، از این آثار صورت گرفت. در کنار چاپ کتاب، هفتهنامه زنان و مجله فتح را هم با موضوع فلسطین منتشر میکردیم. اجاره ساختمان را مرحوم حاج حسین آقای داورزنی تقبل کرده بود و در آنجا کسی هم حقوق نمیگرفت. در سال ۱۳۶۴ ش، من از انتشارت زنان مسلمان بیرون آمدم و آنجا تعطیل شد.